الإمام ناصر محمد اليماني
15 - 01 - 1431هـ
01 - 01 - 2010 مـ
۱۱-دی-۱۳۸۸ه.ش.
02:31 صباحاً
ـــــــــــــــــــــــــــــ
عبد صالح و موسی
و تفسیر آیه {والنجم اذا هوى}... بسم الله الرحمن الرحيم وسلامُ على المرسلين والحمدُ لله رب العالمين برادر گرامی"علاءالدین" خداوند تو را از کسانی قرار دهد که به یقین رسیدهاند و با بیان روشن ذکرعالمیان-قرآن- تورا بصیر نماید ودرمورد سؤال اولت که گفته ای:
مهدی منتظر در پاسخت میگوید؛ کسانی که نام او را خضر میدانند؛ ندانسته به خداوند نسبت میدهند. این که نام او چیست وخود او چه کسی است را حتی کلیم الله موسی علیه الصلاة و السلام نمی دانست. خداوند بنا به درخواست بندهاش او را معرفی نکرد تا مردم به ناحق درموردش مبالغه نکنند و بجای خداوند او را نخوانند چرا او کسی بود که کلیم الله و رسولش موسی علیه الصلاة و السلام از او کسب علم کرد. خداوند به نبی خود موسی علیه الصلاة و السلام نفرمود که به نزد بندهای با این نام و عنوان برود تا علم بیاموزد؛ بلکه تنها به او فرمان داد برای یاد گرفتن علوم به نزد بندهای از بندگان صالح او برود. او گفت خدایا نامش چیست و او را کجا میتوانم پیدا کنم و از کدام آبادی است؟ اما خداوند درمورد این عبد هیچ اطلاعی در اختیار نبی خود موسی علیه الصلاة و السلام قرار نداد؛ نه درباره نام او فتوا داده شد و نه از محل سکونت و محرابش که او را در آن جا یافت خبری داده شد واین نیز بخاطر اجابت درخواست آن عبد از پروردگارش، برای ناشناس ماندن بود، تا نزد احدی مشهور نشود و به ناحق مورد تعظیم قرار نگیرد و به جای خداوند خوانده نشود. برای همین خداوند به نبی خود موسی علیه الصلاة و السلام امر نمود که یک ماهی همراه خود ببرد و هر جا خداوند"ماهی" را زنده نمود؛آن جا منتظر آن مرد بماند. خداوند تعالی می فرماید:
حکمت الهی این امر هم در این بود که موسی و جوان همراهش؛ حتی راهی را که عبد صالح از آن جهت میآید را هم نبینند. وقتی به مجمع البحرین رسیدند بر صخره ای نشستند تا استراحت کنند وتا زمانی که خداوند بخواهد؛ بخوابند. زمانی که خواب بودند؛ خداوند ماهی را برانگیخت تا از انبانی که در آن بود خارج شود انبان دو ریسمان داشت که با دست آنرا میگرفتند و در آن باز بود. مهم این است که خداوند در زمانی که آنها درخواب و بی خبربودند ماهی را برانگیخت. خداوند تعالی می فرماید:
{فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا ﴿٦١﴾}صدق الله العظيم [الكهف] و اما بیان حق فرموده خداوند تعالی: {نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا ﴿٦١﴾ }صدق الله العظيم [الكهف] یعنی بعد از بیدار شدن از خواب؛ ماهی را فراموش کردند وماهی گم شده بود؛ وسایلشان را برداشتند و به سفر خود ادامه دادند تا خسته و مانده شدند:
{فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبًا ﴿٦٢﴾}صدق الله العظيم [الكهف] اما خداوند به ما فتوا داده است که ماهی کجا رفته است؛ خداوند آن را برانگیخته و ماهی نیز راه دریا را در پیش گرفته است: {فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا ﴿٦١﴾}صدق الله العظيم [الكهف] شما تصور کردید یکی از آن دو شاهد این معجزه بوده و دیده که خداوند ماهی را برانگیخته و ماهی هم راه دریا را درپیش گرفته و رفته است و تصور کردید که جوانی که همراه نبی خداوند بود شاهد برانگیخته شدن ماهی و رفتن آن به سوی دریا بوده است؛ چگونه ممکن است او شاهد وقوع چنین چیزی در برابر چشمانش باشد و درباره آن به نبی خداوند موسی علیه الصلاة و السلام سخنی نگوید؟ بلکه این خداوند است که درمورد کاری که با ماهی کرده بود به ما خبر می دهد: {فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا ﴿٦١﴾}صدق الله العظيم [الكهف] سپس برای یافتن غذایشان داخل وسایل خود را گشتند و دیدند ماهی داخل بارشان نیست:
این قسمت از فرموده خداوند تعالی از جانب آن مرد است: { قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ } و بلافاصله فتوای مستقیم خداوند می آید: { وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا} صدق الله العظيم
اما آن دو نمیدانستند چه اتفاقی افتاده است و آخرین باری که ماهی را دیده بودند زمانی بود که بار خود را گشوده و وسایل خود را قبل از اینکه بخواهند بخوابند از آن در آورده و چیزی خورده و خوابیده بودند و تا آن زمان ماهی در بارشان بود. بعد از آنکه بیدار شدند بارشان را برداشته و به سفرشان ادامه دادند. اما دراثناء خوابشان؛ خداوند ماهی را برانگیخت و ماهی راه دریا را درپیش گرفت.حکمت فراموشیشان این بود که مسیر آمدن عبد صالح پنهان بماند وتا آنها برای یافتن ماهی که از بارشان افتاده بود جستجو کنان؛راه رفته را به سوی صخره باز می گشتند؛ آن مرد صالح قبل از آنان به محل رسیده باشد. مهم این است که موسی زمانی به صخره رسید که مرد صالح پیش از او به آنجا رسیده بود و نبی الله موسی متوجه نشد آن عبد صالح از کدام مسیر آمده است، تا به این ترتیب نتواند حدس بزند که آن مرد از سمت کدام قریه و آبادی آمده است و به این ترتیب منطقه ومسیر آمدن عبد صالح پنهان ماند. وقتی موسی علیه الصلاة و السلام به صخره رسید؛ عبد صالح در آنجا بود تا-موسی- بداند کسی که به دنبالش میگردد اوست و برانگیخته شدن ماهی توسط خداوند درکنار آن صخره، نشانه این بود که عبد صالح را درکنار صخره خواهد یافت ونبی الله موسی علیه الصلاة و السلام به امر خداوند نام او را نپرسید بلکه سلام کرد و بلافاصله از او درخواست کرد که اجازه بدهد همراه او برود تا ازعلومی که خداوند به او آموخته به وی بیاموزد. خداوند تعالی می فرماید:
{فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا ﴿٦٥﴾ قَالَ لَهُ مُوسَىٰ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا ﴿٦٦﴾ قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا ﴿٦٧﴾ وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَىٰ مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا ﴿٦٨﴾} صدق الله العظيم [الكهف]
پس نبی الله موسی علیه الصلاة و السلام درپاسخ گفت:
{قَالَ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا ﴿٦٩﴾ }[الكهف]
پس مرد صالح برایش شرط قائل شد:
{ قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَن شَيْءٍ حَتَّىٰ أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا ﴿٧٠﴾}[الكهف] واگر موسی حتی در یک مورد صبر می کرد؛ نبی الله موسی علیه الصلاة و السلام از آن مرد صالح داناتر می شد و از آنجا که مرد صالح؛ داناتر از موسی بود؛ قبل از آغاز مصاحبت و سفر؛ نتیجه را اعلام نمود:
اما نبی الله موسی بار اول عذرخواهی کرده و میگوید:
{قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا ﴿٧٣﴾}[الكهف] اما بعد از کشته شدن آن پسر؛ موسی درمورد خود حکم صادر میکند و میگوید:
یعنی بنده ای از بندگان صالح خداوند و این برای آن است که تصور نکنیم علم و تکریم منحصر به انبیا و رسولان خداست نه صالحان و اما نتایج این قصه را قبلا در بیانات متعدد آورده ایم...
{وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ ﴿١﴾ } همانا که این ستاره که بر بالای زمین قرار گرفته و از آن شراره های آتش بیرون می زند همان جهنم است؛ تصدیق فرموده خداوند تعالی:
{وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ ﴿١﴾ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ ﴿٢﴾ النَّجْمُ الثَّاقِبُ ﴿٣﴾}صدق الله العظيم [الطارق]
و این قسم برای نشان دادن شأن این سیاره است؛ اما قسم برای چیست؛ خداوند تعالی می فرماید:
{ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَىٰ ﴿٢﴾ وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿٤﴾ }صدق الله العظيم [النجم]
واما بیان فرموده خداوند تعالی:
{ عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى }،
ومقصود جبريل عليه الصلاة السلام است.
واما بیان این فرموده خداوند تعالی:
{ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى } یعنی آن مخلوق با عظمت وبزرگ از افق اعلی ؛ نزول کرد و در برابر محمدرسوالله صلی الله علیه و آله و سلم به صورت یک انسان درآمد؛ { ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى } یعنی به رسول نزدیک شد و دست خود را به سوی او دراز کرد و اورا به سوی خود کشید { فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى } و این فاصله بین جبریل و نبی است که ثابت نبود چرا که او را به سوی خود میکشید و رها میکرد. { فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى } یعنی آنچه را که جبریل علیه الصلاة و السلام به نبی وحی کرد؛ وحی خداوند به بندهاش بود.
واما کلام خداوند تعالی:{ مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى }، یعنی سخنان محمد رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم درمورد اینکه جبریل با قرآن عظیم بر او نازل شده ؛حق است.
واما فرموده خداوند تعالی:
{ أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى } یعنی درمورد حقیقی بودن چیزی که به شکل یک مرد ازآسمان نازل شده و او آن را باچشم خود دیده است با او بحث میکنید. واما بیان این فرموده خداوند تعالی: {وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ ﴿١٣﴾ عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَىٰ ﴿١٤﴾ } یعنی محمد رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم فرشته خداوند جبریل علیه الصلاة و السلام را یک بار دیگر و حین رسیدن به سدرة المنتهی در شب معراج دید که این بار در قالب فرشته بود. ملک جبریل به مخلوق عظیمی مبدل شد که در برابر پروردگار عالمیان به خاک افتاد وسجده کرد و خداوند از ورای حجاب خود سدرة المنتهی به نبی خویش خوشآمد گفت.
و اما بیان فرموده خداوند تعالی: { عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى }، و این بیان بسیار شفاف و روشنی است که به بزرگی این درخت اشاره دارد. سدرة المنتهی بزرگ ترین مخلوقی است که در کتاب به آن اشاره شده چرا که حجاب پروردگار است و با این که اندازه بهشت به اندازه عرض آسمان ها و زمین است؛ اما سدرة از آن بزرگ تر است و برای همین خداوند تعالی می فرماید: { عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى }،
اما بیان فرموده خداوند تعالی:
{ إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى }
یعنی نور خداوند که از ورای سدرة المنتهی شروق می کرد؛ سدره را پوشانده بود
و اما فرموده خداوند تعالی:
{ مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى }،
یعنی از حق منحرف نشده و طغیان نکرد و آنچه که به حق برایتان بیان میکند نشانه های بزرگ پروردگار بود که با چشم یقین مشاهده کرده بود.اما چهره پروردگار سبحان را آشکار ندید ودر شب اسراء و معراج تنها شاهد نشانه ها وآیات بزرگ پروردگارش بود تا به سدرة المنتهی رسید و خداوند با وی سخن گفت.او نشانه های بزرگ پروردگارش را دید ولی ذات پروردگار را که از ورای حجاب خود(سدرة المنتهی) با وی سخن می گفت، مشاهده نکرد و سدرة از جمله آیات بزرگی بود که رسول الله مشاهده نمود.از دیگر نشانه های بزرگ بهشت و هشت فرشته حامل عرش بودند که از جمله بزرگترین مخلوقات و بندگان خداوندند .محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در شب اسراء و معراج ذات پروردگارش را ندید و خداوند تعالی می فرماید:
{ لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ ربّه الْكُبْرَى } صدق الله العظيم
وسلامٌ على المرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين..
أخو (محمد علاء الدين) وجميع الأنصار السابقين الإمام المهدي ناصر محمد اليماني.
أخي الكريم (علاء الدين)، جعلكَ الله من الموقنين وبصَّركَ الله بالبيان المبين لذكر العالمين. وبالنسبة للسؤال الأول، فقلت:
ومن ثمّ يردّ عليك المهدي المنتظر: إنّ الذين قالوا إنّ اسمه الخضر يقولون على الله ما لا يعلمون، فإنّه لا يُعلَم ما اسمه ومن يكون، حتى كليم الله موسى عليه الصلاة والسلام لا يعلم ما اسمه ولم يشهره الله إجابةً لطلب عبده أن لا يشهره للناس حتى لا يبالغوا فيه بغير الحقّ فيدعونه من دون الله كونه تعلَّم منه العلمَ كليمُ الله ورسوله موسى عليه الصلاة والسلام، ولم يخبر اللهُ نبيَّه موسى عليه الصلاة والسلام عن اسم هذا العبد ولا عن عنوانه شيئاً حتى يذهب إليه؛ بل أمره الله أن يذهب ليتعلّم العلم مع عبدٍ من عبادِه الصالحين، فقال: "ربي وما اسمه وأين أجده وفي آي قرية هو؟". ولم يفتِ اللهُ نبيّه موسى عليه الصلاة والسلام بأي شيءٍ عن هذا العبد، لا عن اسمه ولا عن قريته ولا عن محرابه الذي يجده فيه وذلك إجابةً لطلب عبده من ربّه أن لا يشهره لأحدٍ حتى لا يعظِّمونه بغير الحقّ فيدعونه من دون الله، ولذلك أمر الله نبيّه موسى عليه الصلاة والسلام أن يأخذ معه حوت (سمك) وحيث يبعثه الله فلينتظر الرجل في ذلك المكان. وقال الله تعالى: {وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا (60) فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا (61)} صدق الله العظيم [الكهف].
ولحكمةٍ إلهيةٍ حتى لا يرى موسى وفتاه الجهة التي يأتي منها العبد الصالح، فحين وصلا مجمع البحرين أَوَيا إلى الصخرة ليأخذا لهما قسطاً من الراحة وناما إلى ما شاء الله، وأثناء نومهما بعث الله الحوت من الوعاء الذي فيه المتاع وهو وعاء مفتوحٌ ذو شناق تحمله الأيدي، المهم إنّ الله بعثه أثناء نومهم وهما لا يعلمان لأنّهما نائمان. وقال الله تعالى: {فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا (61)} صدق الله العظيم.
والبيان الحقّ لقول الله تعالى: {نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا (61)} صدق الله العظيم، أي نسيا حوتهما أن يتفقداه بعد أن قاما من نومهما بل حملا متاعهما وذهبا مواصِلَيْنِ سفرهما حتى أصابهما التّعب والنَّصَب {فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا} [الكهف:62]، ولكن الله أفتانا أين ذهب الحوت، إنه بعثه واتخذ سبيله في البحر: {فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا (61)}صدق الله العظيم [الكهف].
لأنّكم قد تظنون أنّ أحدهم شاهد المعجزة بأنّ الله بعث الحوت واتّخذ سبيله في البحر سرباً وفتاه كان يشاهد هذه المعجزة بأنّ الله بعث الحوت واتخذ سبيله في البحر عجباً! فكيف ينسى شيئاً مثل هذا يحدث أمام عينيه ثمّ لا يكلّم به نبيّ الله موسى عليه الصلاة والسلام؟ بل الله أخبرنا ما صنع بالحوت: {فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا (61)} صدق الله العظيم، ومن ثمّ حين قام بتفتيش وعائَهما ليخرج غداءهما، افتقدا السمك فإذا هو ليس بموجودٍ في الوعاء الذي فيه المتاع فقال: {قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا} صدق الله العظيم [الكهف:63].
وكلام الرجل إلى قول الله تعالى: {قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ}، والفتوى من الله جاءت مباشرةً لنا وقال: {وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا} صدق الله العظيم، أما هما فلا يعلمان ما حدث، وإنّما آخر رؤيةٍ للحوت هو منذ أن فتّش الوعاء فأخرج لهما متاعاً قبل نومهما عند الصخرة وكان موجوداً في الوعاء وأكلا من متاعِهما وناما وهو موجودٌ في الوعاء، وبعد أن قاما أخذا وعاء المتاع فواصلا الرحلة، ولكن أثناء نومهما بعث الله الحوت فاتّخذ سبيله في البحر سرباً، والحكمة من نسيانِه هو للتمويهِ عن الجهة التي سوف يأتي منها الرجل الصالح حتى إذا ارتدا على آثارِهما قصَصَاً علّه وقع من الوعاء أثناء الرحلة من بعد أن انطلقا من عند الصخرة، المهم إنّ نبيّ الله موسى لم يأتِ إلا والرجل عند الصخرة ولم يعلم نبيّ الله موسى من أيِّ جهة أقبل منها الرجلُ الصالحُ حتى لا يُخمِّنا القرية التي أقبل منها، وانقضت الحكمة للتمويه عن المنطقة التي يأتي منها الرجل الصالح حتى إذا جاء موسى عليه الصلاة والسلام والرجل الصالح عند الصخرة حيث كانا علم أنّه هو وأنّ الحوت قد بعثه الله عند الصخرة علامةَ المكان الذي يجد فيه الرجل الصالح، ولم يسأله نبيّ الله موسى عن اسمِه لأنَّ الله نهاهُ عن ذلك بل أقرأَه السلامَ وطلب مِنهُ مُباشرةً أن يتَّبِعه فيعلِّمَه مما علَّمه الله. وقال الله تعالى: {فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا (65) قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا (66) قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا (67) وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا (68)} صدق الله العظيم [الكهف].
ثم ردَّ عليه نبيّ الله موسى عليه الصلاة والسلام: {قَالَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا} [الكهف:69].
ومن ثمّ شرط عليه الرجل الصالح: {قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَن شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا} [الكهف:70].
ولكن لو صبر موسى ولو على واحدةٍ لأصبح نبيُّ الله موسى أعلم من الرجل الصالح، وبما أنّ الرجل الصالح هو أعلم من موسى ولذلك حكم بالنتيجة من قبل الرحلة والصحبة: {قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا (67) وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا (68)} [الكهف:68].
ولذلك كان يُذكّر نبيّ الله موسى الذي لم يصبر، ويقول له الرجل الصالح: {أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا} [الكهف:72].
ولكن نبيّ الله موسى اعتذر في المرة الأولى: {قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا} [الكهف:73].
ولكن موسى بعد مقتل الغلام قد حكم على نفسه، وقال: {قَالَ إِن سَأَلْتُكَ عَن شَيْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّي عُذْرًا} [الكهف:76].
حتى إذا سأله المرّة الثالثة، قال: {قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا} [الكهف:78].
وعلى كلّ حالٍ تبيَّن لنا إنّ الرجل لم يكن من الأنبياء والمُرسلين بل من عباد الله الصالحين. تصديقاً لقول الله تعالى: {فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا} [الكهف:65].
أي عبدٌ من عبادِ الله الصالحين وذلك لكي لا تحصروا العلم والتكريم للأنبياء من دون الصالحين، وأمّا المفيد من القصة فسبق التفصيل في ذلك في عدّة بيانات.
{وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى (1)} وإنّما ذلك نجمٌ إذا هوى فوق الأرض تفجَّر منه الشرر؛ وهو جهنّم. تصديقاً لقول الله تعالى: {وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ (1) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ (2) النّجم الثَّاقِبُ (3)} صدق الله العظيم [الطارق].
وذلك قسمٌ لتعظيمِ شأنِ هذا النّجم، وأما جواب القسم هو قول الله تعالى: {مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى (2) وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى (3) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى (4)} صدق الله العظيم [النجم].
وأما البيان لقول الله تعالى: {عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى}، ويقصد جبريل عليه الصلاة السلام.
وأما البيان لقوله تعالى: {ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى} أي ذو عظَمةٍ وضخامةٍ في الخليقةِ بالأفق الأعلى فتَنزَّل فاستوى إلى رجل سويٍّ بين يديْ محمدٍ رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم، {ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى} أي دنا من الرسول فمد إليه يده يجُرُّه إليه، {فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى} وهي المسافة بين جبريل والنّبيّ ولم تكن ثابتةً نظراً لأنّه كان يجُرُّه إليه ويطلقه، {فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى} أي أوحى الله إلى عبده ما أوحى جبريل عليه الصلاة والسلام إلى نبيّه.
وأما قول الله تعالى: {مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى}، أي ما تكلم إلا بالحقّ محمدٌ رسول الله -صلّى الله عليه وآله وسلّم- أن جبريل تَنَزَّلَ عليه من ربّه بهذا القرآن العظيم.
وأما قول الله تعالى: {أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى} أي أتجادلونه على شيءٍ حقيقةَ رجلٍ سويٍّ تَنزَّل من السماء فشاهده رأي العين.
وأما البيان لقول الله تعالى: {وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى (13) عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى (14)} أي شاهد محمدٌ رسول الله -صلّى الله عليه وآله وسلّم- الملَكَ جبريل عليه الصلاة والسلام نزلةً أخرى ولكن بصورته الملائكيّة حين وصلا إلى سدرة المنتهى ليلة الإسراء والمعراج، فتحول الملكُ جبريل إلى مخلوقٍ عظيمٍ فخرَّ ساجداً لله ربّ العالمين، فإذا بالله يرحب بنبيّه من وراء الحجاب وهي سدرة المنتهى.
أما البيان لقول الله تعالى: {عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى}، فذلك بيانٌ جليٌ وصفَ لكم ضخامة هذه السدرة الكُبرى، فهي أكبر شيءٍ خلقَه الله في الكتاب لأنّها حجابُ الربّ، وبرغم أنَّ الجنّة عرضُها كعرضِ السماوات والأرض ولكنّ السدرة هي أكبر منها، ولذلك قال الله تعالى: {عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى}.
وأما البيان لقول الله تعالى: {إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى}، أي ما يغشى من نور الله فيشرق من وراء السدرة.
وأما قول الله تعالى: {مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى}، أي ما زاغ عن الحقّ وما طغى وما كلّمكم إلا بالحقّ بما شاهد بعين اليقين من آيات ربّه الكُبرى، ولكنّه لم يُشاهد ربّه جهرةً سُبحانه بل شاهد من آيات ربّه الكُبرى ليلة الإسراء والمعراج إلى سدرة المنتهى وكلّمه الله تكليماً وشاهد من آيات ربّه الكُبرى ولم يشاهد ذات ربّه لأنّه كلّمه من وراء حجابه (سدرة المُنتهى) وهي من ضمن الآيات الكبرى التي شاهدها، ومن الآيات الكبرى الجنّة وحملة العرش الثمانية هم من أكبر خلق الله في العبيد في الحجم، ولم يشاهد محمدٌ رسول الله -صلّى الله عليه وآله وسلّم- ذات ربّه ليلة الإسراء والمعراج، بل قال الله تعالى: {لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ ربّه الْكُبْرَى} صدق الله العظيم.
وسلامٌ على المرسلين، والحمدُ لله ربّ العالمين..
أخو (محمد علاء الدين) وجميع الأنصار السابقين؛ الإمام المهديّ ناصر محمد اليماني.
_____________
بسم الله الرحمن الرحيم، وسلامٌ على المُرسلين والحمدُ لله ربِّ العالمين..
درمورد آن مرد، پدر آن دو پسر ، او مرد صالحی بود و حق خداوند را از مال خود کنار گذاشته و اموال خود را پاک و مطهر نموده و برای فرزندانش پنهان کرد و به علت عدم اطمینان به اهالی دهکده؛ خبر آن را به احدی از آنان نداد و خداوند کار گنج را بر عهده گرفت و آن را به صورت اتفاقی و در زمان مقدر شده در کتاب مسطور به فرزندانش رساند. الإمام المهدي ناصر محمد اليماني.
بسم الله الرحمن الرحيم، وسلامٌ على المُرسلين والحمدُ لله ربِّ العالمين..
وبالنسبة للرجل أبي الغلامين فكان صالحاً، فقد أخرج حقَّ الله من مالهِ فطهّره وكنَزَه لأولادهِ ولم يدُلْ عليهِ أحداً من القرية لعدم الثِّقة، وتولّى أمرَه اللهُ فأوصلهُ إلى ذريّتِهِ فوجدوه بالصّدفةِ، وهو بقدرٍ مقدورٍ في الكتاب المسطور.
- 3 -
الإمام المهدي ناصر محمد الیماني
ـــــــــــــــــــــــ
داستان عبد صالحی که همراه نبی الله موسی بود....
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وسلامٌ على المرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين.. چرا خداوند به شما میفرماید: { فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا } [الكهف:۶۵]؟
چرا نمیفرماید و عبدی از انبیای ما را پیدا کرد؟ بلکه میفرماید بندهای از بندگان صالح خداوند- که مشهور نبود- نبی الله موسی در اجرای فرمان الهی، نام او را نپرسید؛ چون آن عبد خدا نمیخواست مردم او را بشناسند و به جای خدا او را بخوانند و برای همین از پروردگارش درخواست کرد تا او را مشهور نکند؛ چون وقتی مردم میدیدند او از کلیم الله موسی علیه الصلاة و السلام داناتر است؛ حتماً او را مورد تعظیم و بزرگداشت قرار میدادند و او را به جای خدا خوانده و برای -رسیدن به -خدا به او متوسل میشدند ولی آن مرد صالح ازپروردگارش خواست تا او را در میان بندگانش مشهورنکند تا باعث به فتنه افتادن قوم ظالمی که بندگان مکرم خدا را تعظیم میکنند؛ نشود... برای همین خداوند نبی خود موسی را از پرسیدن نام و محل زندگی و سرزمین آن عبد صالح نهی نمود. موسی گفت پروردگار من؛ پس او را چگونه پیدا کنم؟ خداوند فرمود تا یک حوت که همان ماهی است با خود ببرد؛ چون معروف است که ماهی مدت کوتاهی بعد از آن که از آب خارج شد میمیرد؛ چند دقیقهی کوتاه... خداوند به او خبر داد هر جایی که ماهی را برانگیخت؛ در همان مکان مرد صالح در زمان مقدر شده توسط خداوند در آنجا منتظر او خواهد بود... برای همین است که میبینید موسی آن مرد را به نام نمیخواند؛ چون نمیداند کیست و نامش چیست؛ فقط میداند اوست ؛ چون آن مرد را در مکانی یافت که خداوند در آن ماهی را برانگیخته بود و لذا دانست این مرد همان مرد است. نبی الله موسی به او گفت: سلام علیکم؛ مرد پاسخ سلام او را داد. او طبق گفته کسانی ندانسته به خدا نسبت میدهند، در پاسخ موسی نگفت و علیکم السلام یا موسی بن عمران؛ موسی کجا و آل عمران کجا! بین موسی و آل عمران صدها سال فاصله است؛ آیا موسی از ذریه نبی الله یوسف است؟ اما آنها از آن جایی که در کتاب از هارون بن عمران برادر مریم سخن به میان آمدهاست، گمان کردند که چون هارون برادر موسی است؛ پس موسی فرزند عمران است! لا قوة إلا بالله العلي العظيم از کسانی که به پروردگار عالمیان افترا میزنند و میگویند:
سؤالی که مطرح میشود این است آیا خداوند مکان آن مرد را به موسی نشان داد؟ خیر بلکه خداوند به موسی گفت یک ماهی با خود ببرد و هر وقت دید خداوند ماهی را زنده کرد؛ باید درآن مکان منتظرآن مرد بماند و از آن جایی که خداوند در زمانی که آنها خواب بودند؛ ماهی را زنده کرد؛ نبی الله موسی علیه الصلاة و السلام نفهمید خداوند ماهی را زنده کرده و برای همین درآن مکان منتظر نشد؛ بلکه به سفر خود ادامه داد و بسیار دور شد تا ظهر فرا رسید و برای همین گفت: { قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا } [الكهف:۶۲]. لذا خداوند موسی را به مکان آن مرد صالح راهنمایی نکرد؛ چون اگر آن جا بود همان بار اولی که به آن مکان میرسیدند؛ او را مییافتند. اما آنها پیش صخره خوابیدند در حالی که مرد صالح آن جا نبود و در زمان مقدر شده خداوند به آن جا میآمد .
مهم این است که موسی نمیدانست آن مرد کیست و نبيّ الله موسى عليه الصلاة والسلام در حالی ازدنیا رفت که آن مرد را نمیشناخت و این اجابت درخواست آن مرد صالح از جانب پروردگارش بود که نمیخواست در میان مردم مشهور و شناخته شود تا زمانی که به ملاقات پروردگارش برسد؛ چون میترسید باعث به فتنه افتادن قوم ظالمی شود که تا متوجه میشوند خداوند یکی از بندگان خود را مکرم داشته؛ کاری جز این ندارند که شرک آورده و به ناحق درموردش مبالغه کنند و برای نزدیکی به خدا او را عبادت نمایند؛ برای همین خداوند به درخواست بندهاش او را ناشناس گذارد و برای همین میفرماید: {فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا ﴿٦٥﴾ } صدق الله العظيم [الكهف] ولی شما او را خضر نامیده و یکی از انبیاء خداوندش کردهاید و فراموش نمودهاید که خداوند تعالی میفرماید: { إِنْ عِندَكُم مِّن سلطان بِهَـٰذَا أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٦٨﴾ قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّـهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ ﴿٦٩﴾ } صدق الله العظيم [يونس] ولی من خدا را به شهادت میگیرم و به حق و یقین شهادت میدهم؛ همان طور که پروردگارم فرموده است، این عبد خدا از رسولان الهی نبود؛ بلکه عبدی از بندگان صالح خدا بود. حکمت این امر هم این بود تا مردم از دایره شرک به خدا خارج شوند و انبیاء را مورد تعظیم و بزرگداشت قرار ندهند و علم را منحصر به آنان ندانند و صالحان را کنار بگذارند. خداوند میخواهد این عقیده باطل را درهم بکوبد و لذا کلیم الله موسى عليه الصلاة والسلام را فرستاد تا از عبدی از بندگان صالح خداوند؛ علم بیاموزد؛ بندهای که از کلیم الله موسى عليه الصلاة والسلام داناتر بود؛ ولی اکثر مؤمنین ایمان نمی آورند مگر این که مشرک باشند ای جماعت مسلمین؛ شما را چه میشود که دعوت انبیا و رسولان خدا را درک نکرده و آنها را به ناحق مورد تعظیم قرار میدهید؟ به خداوندی که جز او را عبادت نمیکنم قسم؛ شما قادر به خروج از دایره شرک نیستید مگر به حق اعتقاد داشته باشید که شما هم مانند انبیا و رسولان خدا در مورد خداوند حق دارید؛ آنها نیز مانند شما عبد خدا هستند. به خداوندی که خدایی جز او نیست قسم که خداوند صاحب آن درجه رفیع را ناشناس گذاشته تا تمام بندگان خدا برای قرب به پروردگارتان با هم رقابت کنند. چرا رقابت به سوی خداوند را منحصر به انبیا و رسولان کرده و صالحان را کنار گذاشتهاید؛ آیا از خدا نمیترسید؟ الإمام ناصر محمد اليماني..
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، وسلامٌ على المرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين..
لماذا قال الله لكم: { فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا } [الكهف:65]، ولم يقل فوجدا عبداً من أنبياء الله؛ بل عبدٌ من عباد الله الصالحين وليس بمشهورٍ؟ ولم يسأله نبيّ الله موسى عن اسمه تنفيذاً لأمر الله، لأن العبد لا يريد أن يعلم به النّاس فيدعونه من دون الله فطلب من ربّه أن لا يشهره لأنهم حين يعلمون أنه أعلم من كليم الله موسى عليه الصلاة والسلام فحتماً سوف يُعظِّمونه فيدعونه من دون الله فيتوسلون به إلى الله، ولكن الرجل الصالح طلب من ربّه أن لا يُشهره لعباده حتى لا يكون سببَ فتنةٍ للقوم الظالمين الذين يُعظِّمون عباد الله المكرمين.
ولذلك نهى الله نبيه موسى أن يسأله عن اسمه ولا عن قريته ولا من أي البلاد. وقال فكيف أجده ربّي إذا؟ فقال الله له أن يأخذ معه حوت وهو السمك لأن السمك شيء معروف إذا أخرجته من الماء يموت بعد زمن قصيرٍ؛ دقائق معدودة.
وعلّمه الله أن المكان الذي سوف يبعث فيه الحوت، ففي ذلك المكان نفسه ينتظر الرجل الصالح بقدرٍ مقدورٍ من الله.
ولذلك تجدون موسى لم ينادي الرجل باسمه لأنه لا يعلم من هو ولا ما اسمه بل علم أنه هو، وذلك لأنه وجده في المكان الذي بعث الله فيه الحوت، وعلم أنه هو.
وقال له نبيّ الله موسى: السلام عليكم، فرد الرجل عليه السلام ولم يقل وعليكم سلام الله يا موسى بن عمران كما يقولون على الله الذين لا يعلمون، فأين موسى من عمران وبين موسى وآل عمران مئات السنين، وموسى من ذريَّة نبيّ الله يوسف؟
ولكن ظنهم حين يوجد في الكتاب هارون بن عمران أخو مريم ولذلك قالوا فبما أن هارون هو أخو موسى فكذلك موسى هو ابن عمران! لا قوة إلا بالله العلي العظيم من المفترين على ربّ العالمين أنه:
والسؤال الذي يطرح نفسه فهل دلّ الله موسى على مكان الرجل؟ بل علّم الله موسى أن يأخذ معه حوتاً وحيث يبعثه الله يجد، فعليه أن ينتظر الرجل في ذلك المكان، وبما أن الله بعث الحوت وهم نائمون فلم يعلم نبيّ الله موسى عليه الصلاة والسلام أن الله بعث الحوت ولذلك لم ينتظر في المكان؛ بل سافروا سفراً بعيداً إلى الظهر، ولذلك: { قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا } [الكهف:62].
إذاً الله لم يدل نبيّ الله موسى على مكان الرجل الصالح، إذاً لوجدوه حين جاؤوا إلى الصخرة المرّة الأولى؛ بل ناموا عند الصخرة ولم يكن موجوداً وإنما سوف يأتي الرجل بقدر من الله.
المهم أن موسى لا يعلم من ذلك الرجل حتى مات نبيّ الله موسى عليه الصلاة والسلام وهو لا يعلم من ذلك الرجل، وذلك تلبية من ربّ العالمين لذلك الرجل الصالح الذي لا يريد من ربّه أن يشهره للناس ابداً حتى يلقاه لأنه يخشى أن يكون فتنةً للقوم الظالمين الذين بمجرد ما يعلمون بعبدٍ قد جعله الله من المُكرمين إلا وأشركوا به وبالغوا فيه بغير الحقّ وعبدوه زلفةً إلى الله، ولذلك الله لم يشهره بناء على طلب عبده، ولذلك قال: { فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا } صدق الله العظيم [الكهف:65]. ولكنكم جعلتم اسمه الخضر وجعلتموه نبيّاً من أنبياء الله ونسيتم قول الله تعالى: { إِنْ عِندَكُم مِّن سلطان بِهَـٰذَا أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٦٨﴾ قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّـهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ ﴿٦٩﴾ } صدق الله العظيم [يونس]
ولكني أشهد لله شهادة الحقّ اليقين أنه كما قال ربّي ليس من عباد الله المرسلين بل عبدٌ من عباد الله الصالحين. والحكمة من ذلك علَّ النّاس يخرجون من دائرة الإشراك بالله من تعظيم الأنبياء وحصر العلم عليهم من دون الصالحين. ويريد الله أن يحطم هذه العقيدة الباطلة، فابتعث كليم الله موسى عليه الصلاة والسلام ليتعلم العلم من عبدٍ من عباد الله الصالحين أعلمَ من كليم الله موسى عليه الصلاة والسلام، ولكن أكثر المؤمنين يأبَون إلا أن يكونوا مشركين!
ويا معشر المسلمين، ما خطبكم لا تفقهون دعوة الأنبياء والمرسلين فتعظمونهم بغير الحق؟ فوالله الذي لا أعبدُ سواه ولا إله غيره إنكم لن تستطيعوا أن تخرجوا من دائرة الشرك حتى تعتقدوا بالحقّ أن لكم الحقّ في الله ما لأنبيائه ورسله وأنهم ليسوا إلا عبيد لله أمثالكم، فلا فرق بينكم وبينهم إلى الله شيئاً، فهم عبيدٌ لله كما أنتم عبيدٌ لله.
ألا والله الذي لا إله غيره ما جعل الله صاحب الدرجة عبداً مجهولاً إلا لكي يتمّ التنافس من كافة عبيد الله إلى الربّ المعبود أيهم أقرب. فلمَ تحصرون التنافس على الربّ حصرياً للأنبياء والمرسلين من دون الصالحين أفلا تتقون؟